خیلی مهم: بازنشر مطلب زیر ، به معنای تایید یا رد آن نیست.
فرهاد جعفری نویسنده رمان معروف کافه پیانو به تازگی متنی منتشر کرده ،که در برخی سایتهای خبری درج شده است.
برای فهم دقیقتر این موضوع؛ باید بتوانید فرض کنید که:
1) فرض کنید اسمتان مثلاً «کیخسرو ملکشاه آریانژاد» است.
2) فرض کنید پدرتان «تیمسار اعدامشدهی سالهای نخست انقلاب اسلامی»ست که در دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به اتهام «خدمت به رژیم پهلوی» و «قتلعام مردم مسلمان و انقلابی ایران» و «محاربه با خدا» توسط «آ. صادق خلخالی» محاکمه و به اعدام محکوم شده و حکم صادره نیز سریعاً، اجرا شده است.
3) فرض کنید مرحوم پدرتان (به فرض: تیمسار سرلشکر «کیقباد ملکشاه آریانژاد») پیش از پیروزی انقلاب و تعویض نظام حاکم بر کشور؛ موفق شده بوده است اموال خود در ایران را (مجموعاً به ارزش یک میلیون دلار) فروخته و به آمریکا (لسآنجلس) انتقال داده و آن را صرف خرید خانهای در «بورلی هیلز» کرده باشد.
4) فرض کنید؛ مرحوم پدرتان، موفق شده بوده است قبل از پیروزی انقلاب و حاکمشدن انقلابیون مسلمان؛ شما (کیخسرو) و دخترش (کیانوش) و همسرش (کیاندخت) را نیز به آمریکا فرستاده باشد.
5) فرض کنید در دهسال نخست، اگرچه در «خانهای یک میلیون دلاری در بورلی هیلز» اقامت داشتهاید؛ اما بهسختی توانستهاید زندگی و تحصیل کنید.
6) فرض کنید 25 سال پس از وقوع حوادث مزبور؛ «خانهی یکمیلیوندلاری شما در بورلی هیلز در سال 1975»، درنتیجهی تورم طبیعی املاک و مستغلات در آمریکا، به ارزشی معادل «10 میلیون دلار در سال1998» بالغ شده باشد.
7) فرض کنید در سال 1382 (دور دوم ریاستجمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی) خانهی خود در «بورلی هیلز» را به مبلغ «10 میلیون دلار» فروخته و از طریق یک صراف در دبی، آن را به داخل کشور (ایران) وارد کردهاید.
فرض کنید در سال 1382؛ قیمت «دلار معادل 1000تومان» و نرخ سود بانکی «قرضالحسنهها»(یی که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) یا «موسسات اعتباری» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) یا «بانکهای خصوصی» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) معادل «20درصد روزشمار» بوده است.
9) فرض کنید «10 میلیون دلار» خود را در بازار ارز تهران به «ریال» (معادل 10 میلیارد تومان) تبدیل کرده و سپس در «نزدیکترین قرضالحسنه، یا موسسه اعتباری یا بانکخصوصی» به چهارراه استانبول، (به نام خود یا یکی از افراد مورد وثوق خود در ایران) سپردهگذاری کردهاید. و مبتنی بر نرخ سود مزبور؛ «ماهانه 200 میلیون تومان سودِ خالص» دریافت میکردهاید.
10) فرض کنید، هرماه، و بلافاصله پس از دریافت سود مزبور؛ فرد مورد وثوق شما در ایران، «100 میلیون تومان سود ماهانه» را به چهارراه استانبول برده، و معادل دلاری آن (200 هزار دلار در ماه) به حساب شما در ایالات متحده واریز میکرده است.
11) فرض کنید شما [آقای دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد/ سلطنتطلب/ عضو حزب مشروطهخواهان ایران/ ضدانقلاب/ مخالف رژیم جمهوری اسلامی/ روشنکفر/ فکلکراواتی/ تحصیلکرده و...!] درحالیکه در «خانهی 2 میلیون و 400 هزاردلاری خود در لسآنجلس» نشستهاید (خانهای که فقط با درآمد یک سال خود تهیه کردهاید)؛ بدون آنکه از جای خود کوچکترین تکانی بخورید؛ حتا «بیش از یک ستارهی درجه یک سینما» یا «ستارهی درجه یک NBA» درآمد ماهانه دارید!
از چه طریق؟! از طریق «سپردهگذاری در قرضالحسنهی پیامبر اعظم ص!» یا «موسسهی اعتباری - مالی رزمندگان مسلمان رودهن و حومه!» یا «بانک خصوصی پ» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند)؛ در «جمهوری اسلامی ایران»!
12) فرض کنید سال 1384 میشود. فرض کنید سر و کلهی رئیسجمهوری پیدا میشود که میگوید: «تمامی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» باید تحت اداره و سرپرستی «نظام بانکی دولتی» درآیند. میگوید: «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری حق ندارند سودی بیش از سود بانکهای دولتی به سپردهگذاران خود اعطا کنند». میگوید: «کلیهی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری فاقد پروانه از بانک مرکزی، باید منحل شوند». میگوید: «کلیهی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری باید تحت حسابرسی دولتی قرار گیرند و از یک نظام واحد قانونی تبعیت کنند» و...!
13) اینجاست که شما احساس خطر میکنید!
اینجاست که آن رئیسجمهور (احمدینژاد)؛ مقدمتاً «زشت» میشود، مقدمتاً «بدترکیب» میشود، مقدمتاً «بیادب» میشود [با آنکه به اعتقاد من، او «انسانترین»، «مودبترین»، «مهربانترین» و «خیرخواهترین» رئیسجمهوری بود که ممکن بود و میتوانست از دل نظامی چون جمهوری اسلامی بیرون بیاید].
14) فرض کنید «3 سال نخست ریاست جمهوری او» را، به هر سختی و نگرانی که هست تاب میآورید. اما تحملش برایتان بسیار دشوار و حتا غیرممکن است که بخواهید 4 سال دیگر هم با این سطح از «استرس و اضطراب» زندگی کنید که «درآمد ماهانه 200 هزاردلاری شما» بهکلی قطع شود یا تحت اصلاحات اقتصادی او، «بسیار کاهش یابد»!
15) فرض کنید آمادهاید تا برای کاهش خطراتی که «درآمد ماهانه 200 هزاردلاری شما» (آقازادهی تیمسار اعدامی اول انقلاب) را بهشدت تهدید می کند؛ مبالغی از درآمد خود را هزینهی «بهزمین زدن رئیسجمهور زشت، بدترکیب و بیادب» کنید.
درآمد یک ماه شما (200 هزاردلار) برای «خریدن 10 روزنامهنگار، تحلیلگر، بلاگر یا فعال سیاسی اجتماعی» برای مدت «شش ماه» و «بسیج افکارعمومی علیه رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب» کافیست!
16) فرض کنید رئیسجمهور مزبور، در سال آخر ریاستجمهوریاش در دورهی اول؛ بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را «منحل» و «غیرقانونی» اعلام میکند. فرض کنید بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را وادار به «تبعیت از قوانین بانکی» میکند. فرض کنید بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را وادار به «تبدیلشدن به بانک خصوصی» و پیروی گریزناپذیر از قوانین اقتصادی و بینالمللی میکند. فرض کنید به هرقیمت که هست، «قانون مبارزه با پولشویی را پس از 12 سال سرگردانی بین قوا و نهادهای مختلف را از تصویب میگذارند».
خطر؛ حتا از بیخ گوشتان هم بهتان نزدیکتر شده است!
17) فرض کنید «رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب»، پایش را از گلمیش درازتر کرده و اعلام میکند «تصمیم دارد نرخ سود بانکی را یکرقمی کند». فرض کنید اخبار موثقی به گوشتان رسیده که «تصمیم دارد قیمت دلار را هم افزایش دهد» و از «سیاست مهار قیمت دلار» دست بردارد.
[توضیح اینکه: قیمت تنها کالایی در ایران که «دروغ» است (صرفنظر از بنزین)؛ دلار است. نسبت به سال 57 (سال پیروزی انقلاب اسلامگرایان) قیمت هرکالایی که فکرش را بکنید؛ اکنون حدوداً «2000 برابر» شده است. مثلاً گوشتِ کیلوئی 125 ریال در سال 56؛ اکنون حداقل 25000 تومان است. اما دلاری که در آن هنگام «70 ریال» بود؛ تا پیش از سال آخر ریاستجمهوری احمدینژاد «1000 تومان» بود. یعنی فقط «143 برابر» افزایش قیمت داشت!... و این؛ یعنی: «دراختیار قراردادن یک رانت عظیم "چندصدهزارمیلیارد تومانی" در تمام 35 سال گذشته به فقط "چندهزارنفر تاجر و واردکننده و اشخاص متصل به منابع قدرت" و...» البته که خانوادههاشان و اشخاص متصل به آنان].
18) فرض کنید او در انتخابات سال 88؛ بازهم انتخاب شود و حقیقتاً بخواهد «پا روی دم بانکها هم بگذارد» و «قیمت دلار را هم، تا سرحد ممکن، واقعی کند»!
در این صورت؛ شما [«آقای دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد»؛ آقازادهی تیمسار اعدامی اول انقلاب، ضدانقلابِ شلطنتطلب ظاهراً سرنگونیطلبِ ساکن لسآنجلس] با «کاهش فوقالعادهی درآمد ماهانهتان از «قرضالحسنهها، موسسات اعتباری یا بانکهای خصوصی جمهوری اسلامی» [که در اواسط دوران ریاستجمهوری« مردی با عبای شکلاتی» مثل قارچ شروع به روئیدن کرده بودند] مواجه خواهید شد!
بهطوریکه اگر «رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب» مجدداً رئیسجمهور شود و حقیقتاً آنچه را که میگوید عملی کند (که تجربه نشان داده «احمدینژاد؛ میگوید و میکند!») درآمد ماهانهی شما (بهدلیل کاهش نرخ سود بانکی از 20درصد روزشمار به مثلاً 10درصد) ابتدا به «یکدوم مبلغ اولیه» (100 هزاردلار در ماه) و سپس (بهدلیل افزایش نرخ دلار تا 3000 تومان) به «یکهفتم مبلغ اولیه (30 هزاردلار در ماه) کاهش پیدا خواهد کرد!
19) دیگر اصلاً جای شک و دودلی نیست!
«200هزاردلا در ماه» بدون آنکه حتا از سر جاتان تکان بخورید کجا؛ و «30 هزاردلار در ماه کجا»!
«اصلاً گور پدر آزادی و دموکراسی و عدالت و حقوق بشر کرده.... گور پدر ایران و مردم ایران کرده که قدر اعلیحضرت را ندانستند و حتا پدرم را به جوخهی اعدام سپردند و برای اعدامش، هلهله هم کردند. فعلاً و تا اطلاع ثانوی؛ بهقول هاشمی: "هر خری، جز احمدینژاد"»!
پس درآمد یکیدوماه دیگرتان (معادل 500 هزاردلار) را هم به امر خیر «براندازی احمدینژاد» (نه نظام جمهوری اسلامی که در ظاهر خواستار سرنگونی آن هستید!) اختصاص میدهید. و علاوه بر 10 «روزنامهنگار» و «نویسنده» و «تحلیلگر» و «پژوهشگر» و «فعال حقوق بشر» و «فعال حقوق زنان» و «بلاگر» و «مدیر سایت خبری داخلی» و «مدیر سایت خبری خارجکشوری» و «کاریکاتوریست» و «طنزنویس مردمی» و «اقتصاددان» و «کارشناس مسائل نفت» و «مدیر و مجری تلویزیون» قبلی که به استخدام درآورده بودید؛ 20 «روزنامهنگار» و «نویسنده» و «تحلیلگر» و «پژوهشگر» و «فعال حقوق بشر» و «فعال حقوق زنان» و «بلاگر» و «مدیر سایت خبری داخلی» و «مدیر سایت خبری خارجکشوری» و «کاریکاتوریست» و «طنزنویس مردمی» و «اقتصاددان» و «کارشناس مسائل نفت» و «مدیر و مجری تلویزیون» چه و چهی دیگر را هم به استخدام خود درمیآورید!
برای اینکه به افکارعمومی ایرانیان ثابت کنند که:
«احمدینژاد فقط زشت نیست. فقط بیادب نیست. فقط دشمن آزادی مردم ایران نیست. بلکه از همه مهمتر؛ اقتصاد کشور را هم نابود کرده و دارد گداپروری میکند»!
آنها برایتان این کار را کردند.
و هرچند موفق نشدند در خرداد 88 او را به زمین بزنند و ساقط کنند؛ اما موفق شدند در خرداد 92، «کلید را بدهند دست اهلش»!
.
.
.
خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا!
«دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد» (سلطنتطلب بهظاهر سرنگونیخواه داستان ما!)؛ در این بازی تنها نبود. صدها و بلکه هزاران مورد مانند او بودند. از «گروهها و احزاب و جریانهای سیاسی متنوع ضدنظام جمهوری اسلامی» (سلطنتطلب و مشروطهخواه و جمهوریخواه و سکولار و لائیک و ملیگرا و چپ و راست و تودهای) بگیرید، تا برسید به «طرفداران سینهچاک نظام اسلامی» و «رانتخوران حکومتی 26 سال نخست» که شامل «شبکهای از خویشاوندان اشراف مذهبی»ست.
صدها و هزاراننفری که به یمن «درآمدهای هنگفت و حیرتآورشان» (که از کانال «برقراری و تداوم نابرابری و فساد و ربا در جمهوری اسلامی تامین میشود)؛ توانستند «صدها و هزاران مرجع اجتماعی» (از خواننده گرفته تا نویسنده، از روزنامهنگار گرفته تا مجری تلویزیون، از تحلیلگر و پژوهشگر چپهتراش سکولار لائیک گرفته تا اصطلاحاً بچهحزبالهی) را به استخدام خود درآورند تا حیثیت و آبروی کسی را ببرند که:
اگر از اشتباهات و خطاهای ریز و درشتش (که مانند هر انسان و سیاستمداری واجد آن بود) بگذریم [حتا اگر مانند من نتوانید از «اشتباه بزرگش در پاینفشردن بر انتخابات آزاد در خرداد 92» بگذرید]؛ در یک جمله «عاشقترین به کشور، و خیرخواهترین به مردم کشورش، در بین اسلامگرایان حاکم در 35 سال گذشته بود».
.
.
.
خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا!
این تازه فقط یکی از حکایتهای مربوط به «یکی از هزاران مورد» از موارد «ورود پول تمیز به ایران» و کسب درآمد از «حاشیهی اقتصاد سرتاپافاسد دولتی» و «اقتصاد مبتنی بر ربا» بود.
حکایتِ «هزاران مورد» از «ورود پول کثیف به ایران» و «سیستم پولشوئی توسط قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری اسماً اسلامی»؛ حکایتِ بهمراتب دردناکتری ست.
چون «پول تمیز»، دستکم «آلوده» نیست تا نیاز به «شستهشدن» داشته باشد. اما «پول کثیف» باید شسته شود. و آنگاه که «پول کثیف» در جایی شسته شود؛ «تمام آلودگی و کثافتش» را برجای مینهد و «تمیزشده» خارج میشود!
اینهمه «فساد و تباهی و بیاخلاقی و بیدینی و بزهکاری» که میبینید؛ نتیجهی «برجایماندنِ آلودگیها»ی پولهای عظیمیست که «کثیف وارد شده، اما تمیز خارج شده است»!
.
.
خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا!
آهای «احمدینژادیهای سکولار و عدالتطلب»!
تعجب میکنم از سعی و تلاشهای بیهودهتان برای اثبات اینکه : [دید هیچ چیزی تغییر نکرد دموکراسیخواهان محترم!... بلکه حتا وضع بدتر هم شد؟!... فیسبووک که رفع فیلتر نشد هیچ، ویچث هم فیلتر شد؟!.. کجائید ملیگرایان محترم عاشق خلیج همیشگی فارس که ابوموسی را هم به حراج گذاشتند؟... دید فلان؟!... دیدید بهمدان؟!...»!
خودتان را خسته نکنید!
تقریباً همه؛ به «حقیقت» واقفند!
اما اینروزها، «پافشاری بر حقیقت»، نهتنها «صرف» نمیکند؛ بلکه «ضررهای هنگفت» هم بهدنبال دارد!
در وضع و حالی بهسر میبریم که:
امروز «سلطنتطلب و مجاهد خلق و مجاهد انقلاب و چریکفدائی و تودهای و نهضتی و عزّتی و جبههی ملی و حزبالهی دههی شصت و هفتاد و...» در یک نقطه به هم رسیدهاند!
تحت هیچ شرایطی نمیتوانید «اتحاد بر سر مبنای مشترک میان آنان» را خدشهدار کنید!
خودتان را بیش از این خسته نکنید!
1) فرض کنید اسمتان مثلاً «کیخسرو ملکشاه آریانژاد» است.
2) فرض کنید پدرتان «تیمسار اعدامشدهی سالهای نخست انقلاب اسلامی»ست که در دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به اتهام «خدمت به رژیم پهلوی» و «قتلعام مردم مسلمان و انقلابی ایران» و «محاربه با خدا» توسط «آ. صادق خلخالی» محاکمه و به اعدام محکوم شده و حکم صادره نیز سریعاً، اجرا شده است.
3) فرض کنید مرحوم پدرتان (به فرض: تیمسار سرلشکر «کیقباد ملکشاه آریانژاد») پیش از پیروزی انقلاب و تعویض نظام حاکم بر کشور؛ موفق شده بوده است اموال خود در ایران را (مجموعاً به ارزش یک میلیون دلار) فروخته و به آمریکا (لسآنجلس) انتقال داده و آن را صرف خرید خانهای در «بورلی هیلز» کرده باشد.
4) فرض کنید؛ مرحوم پدرتان، موفق شده بوده است قبل از پیروزی انقلاب و حاکمشدن انقلابیون مسلمان؛ شما (کیخسرو) و دخترش (کیانوش) و همسرش (کیاندخت) را نیز به آمریکا فرستاده باشد.
5) فرض کنید در دهسال نخست، اگرچه در «خانهای یک میلیون دلاری در بورلی هیلز» اقامت داشتهاید؛ اما بهسختی توانستهاید زندگی و تحصیل کنید.
6) فرض کنید 25 سال پس از وقوع حوادث مزبور؛ «خانهی یکمیلیوندلاری شما در بورلی هیلز در سال 1975»، درنتیجهی تورم طبیعی املاک و مستغلات در آمریکا، به ارزشی معادل «10 میلیون دلار در سال1998» بالغ شده باشد.
7) فرض کنید در سال 1382 (دور دوم ریاستجمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی) خانهی خود در «بورلی هیلز» را به مبلغ «10 میلیون دلار» فروخته و از طریق یک صراف در دبی، آن را به داخل کشور (ایران) وارد کردهاید.
فرض کنید در سال 1382؛ قیمت «دلار معادل 1000تومان» و نرخ سود بانکی «قرضالحسنهها»(یی که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) یا «موسسات اعتباری» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) یا «بانکهای خصوصی» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) معادل «20درصد روزشمار» بوده است.
9) فرض کنید «10 میلیون دلار» خود را در بازار ارز تهران به «ریال» (معادل 10 میلیارد تومان) تبدیل کرده و سپس در «نزدیکترین قرضالحسنه، یا موسسه اعتباری یا بانکخصوصی» به چهارراه استانبول، (به نام خود یا یکی از افراد مورد وثوق خود در ایران) سپردهگذاری کردهاید. و مبتنی بر نرخ سود مزبور؛ «ماهانه 200 میلیون تومان سودِ خالص» دریافت میکردهاید.
10) فرض کنید، هرماه، و بلافاصله پس از دریافت سود مزبور؛ فرد مورد وثوق شما در ایران، «100 میلیون تومان سود ماهانه» را به چهارراه استانبول برده، و معادل دلاری آن (200 هزار دلار در ماه) به حساب شما در ایالات متحده واریز میکرده است.
11) فرض کنید شما [آقای دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد/ سلطنتطلب/ عضو حزب مشروطهخواهان ایران/ ضدانقلاب/ مخالف رژیم جمهوری اسلامی/ روشنکفر/ فکلکراواتی/ تحصیلکرده و...!] درحالیکه در «خانهی 2 میلیون و 400 هزاردلاری خود در لسآنجلس» نشستهاید (خانهای که فقط با درآمد یک سال خود تهیه کردهاید)؛ بدون آنکه از جای خود کوچکترین تکانی بخورید؛ حتا «بیش از یک ستارهی درجه یک سینما» یا «ستارهی درجه یک NBA» درآمد ماهانه دارید!
از چه طریق؟! از طریق «سپردهگذاری در قرضالحسنهی پیامبر اعظم ص!» یا «موسسهی اعتباری - مالی رزمندگان مسلمان رودهن و حومه!» یا «بانک خصوصی پ» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند)؛ در «جمهوری اسلامی ایران»!
12) فرض کنید سال 1384 میشود. فرض کنید سر و کلهی رئیسجمهوری پیدا میشود که میگوید: «تمامی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» باید تحت اداره و سرپرستی «نظام بانکی دولتی» درآیند. میگوید: «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری حق ندارند سودی بیش از سود بانکهای دولتی به سپردهگذاران خود اعطا کنند». میگوید: «کلیهی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری فاقد پروانه از بانک مرکزی، باید منحل شوند». میگوید: «کلیهی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری باید تحت حسابرسی دولتی قرار گیرند و از یک نظام واحد قانونی تبعیت کنند» و...!
13) اینجاست که شما احساس خطر میکنید!
اینجاست که آن رئیسجمهور (احمدینژاد)؛ مقدمتاً «زشت» میشود، مقدمتاً «بدترکیب» میشود، مقدمتاً «بیادب» میشود [با آنکه به اعتقاد من، او «انسانترین»، «مودبترین»، «مهربانترین» و «خیرخواهترین» رئیسجمهوری بود که ممکن بود و میتوانست از دل نظامی چون جمهوری اسلامی بیرون بیاید].
14) فرض کنید «3 سال نخست ریاست جمهوری او» را، به هر سختی و نگرانی که هست تاب میآورید. اما تحملش برایتان بسیار دشوار و حتا غیرممکن است که بخواهید 4 سال دیگر هم با این سطح از «استرس و اضطراب» زندگی کنید که «درآمد ماهانه 200 هزاردلاری شما» بهکلی قطع شود یا تحت اصلاحات اقتصادی او، «بسیار کاهش یابد»!
15) فرض کنید آمادهاید تا برای کاهش خطراتی که «درآمد ماهانه 200 هزاردلاری شما» (آقازادهی تیمسار اعدامی اول انقلاب) را بهشدت تهدید می کند؛ مبالغی از درآمد خود را هزینهی «بهزمین زدن رئیسجمهور زشت، بدترکیب و بیادب» کنید.
درآمد یک ماه شما (200 هزاردلار) برای «خریدن 10 روزنامهنگار، تحلیلگر، بلاگر یا فعال سیاسی اجتماعی» برای مدت «شش ماه» و «بسیج افکارعمومی علیه رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب» کافیست!
16) فرض کنید رئیسجمهور مزبور، در سال آخر ریاستجمهوریاش در دورهی اول؛ بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را «منحل» و «غیرقانونی» اعلام میکند. فرض کنید بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را وادار به «تبعیت از قوانین بانکی» میکند. فرض کنید بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را وادار به «تبدیلشدن به بانک خصوصی» و پیروی گریزناپذیر از قوانین اقتصادی و بینالمللی میکند. فرض کنید به هرقیمت که هست، «قانون مبارزه با پولشویی را پس از 12 سال سرگردانی بین قوا و نهادهای مختلف را از تصویب میگذارند».
خطر؛ حتا از بیخ گوشتان هم بهتان نزدیکتر شده است!
17) فرض کنید «رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب»، پایش را از گلمیش درازتر کرده و اعلام میکند «تصمیم دارد نرخ سود بانکی را یکرقمی کند». فرض کنید اخبار موثقی به گوشتان رسیده که «تصمیم دارد قیمت دلار را هم افزایش دهد» و از «سیاست مهار قیمت دلار» دست بردارد.
[توضیح اینکه: قیمت تنها کالایی در ایران که «دروغ» است (صرفنظر از بنزین)؛ دلار است. نسبت به سال 57 (سال پیروزی انقلاب اسلامگرایان) قیمت هرکالایی که فکرش را بکنید؛ اکنون حدوداً «2000 برابر» شده است. مثلاً گوشتِ کیلوئی 125 ریال در سال 56؛ اکنون حداقل 25000 تومان است. اما دلاری که در آن هنگام «70 ریال» بود؛ تا پیش از سال آخر ریاستجمهوری احمدینژاد «1000 تومان» بود. یعنی فقط «143 برابر» افزایش قیمت داشت!... و این؛ یعنی: «دراختیار قراردادن یک رانت عظیم "چندصدهزارمیلیارد تومانی" در تمام 35 سال گذشته به فقط "چندهزارنفر تاجر و واردکننده و اشخاص متصل به منابع قدرت" و...» البته که خانوادههاشان و اشخاص متصل به آنان].
18) فرض کنید او در انتخابات سال 88؛ بازهم انتخاب شود و حقیقتاً بخواهد «پا روی دم بانکها هم بگذارد» و «قیمت دلار را هم، تا سرحد ممکن، واقعی کند»!
در این صورت؛ شما [«آقای دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد»؛ آقازادهی تیمسار اعدامی اول انقلاب، ضدانقلابِ شلطنتطلب ظاهراً سرنگونیطلبِ ساکن لسآنجلس] با «کاهش فوقالعادهی درآمد ماهانهتان از «قرضالحسنهها، موسسات اعتباری یا بانکهای خصوصی جمهوری اسلامی» [که در اواسط دوران ریاستجمهوری« مردی با عبای شکلاتی» مثل قارچ شروع به روئیدن کرده بودند] مواجه خواهید شد!
بهطوریکه اگر «رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب» مجدداً رئیسجمهور شود و حقیقتاً آنچه را که میگوید عملی کند (که تجربه نشان داده «احمدینژاد؛ میگوید و میکند!») درآمد ماهانهی شما (بهدلیل کاهش نرخ سود بانکی از 20درصد روزشمار به مثلاً 10درصد) ابتدا به «یکدوم مبلغ اولیه» (100 هزاردلار در ماه) و سپس (بهدلیل افزایش نرخ دلار تا 3000 تومان) به «یکهفتم مبلغ اولیه (30 هزاردلار در ماه) کاهش پیدا خواهد کرد!
19) دیگر اصلاً جای شک و دودلی نیست!
«200هزاردلا در ماه» بدون آنکه حتا از سر جاتان تکان بخورید کجا؛ و «30 هزاردلار در ماه کجا»!
«اصلاً گور پدر آزادی و دموکراسی و عدالت و حقوق بشر کرده.... گور پدر ایران و مردم ایران کرده که قدر اعلیحضرت را ندانستند و حتا پدرم را به جوخهی اعدام سپردند و برای اعدامش، هلهله هم کردند. فعلاً و تا اطلاع ثانوی؛ بهقول هاشمی: "هر خری، جز احمدینژاد"»!
پس درآمد یکیدوماه دیگرتان (معادل 500 هزاردلار) را هم به امر خیر «براندازی احمدینژاد» (نه نظام جمهوری اسلامی که در ظاهر خواستار سرنگونی آن هستید!) اختصاص میدهید. و علاوه بر 10 «روزنامهنگار» و «نویسنده» و «تحلیلگر» و «پژوهشگر» و «فعال حقوق بشر» و «فعال حقوق زنان» و «بلاگر» و «مدیر سایت خبری داخلی» و «مدیر سایت خبری خارجکشوری» و «کاریکاتوریست» و «طنزنویس مردمی» و «اقتصاددان» و «کارشناس مسائل نفت» و «مدیر و مجری تلویزیون» قبلی که به استخدام درآورده بودید؛ 20 «روزنامهنگار» و «نویسنده» و «تحلیلگر» و «پژوهشگر» و «فعال حقوق بشر» و «فعال حقوق زنان» و «بلاگر» و «مدیر سایت خبری داخلی» و «مدیر سایت خبری خارجکشوری» و «کاریکاتوریست» و «طنزنویس مردمی» و «اقتصاددان» و «کارشناس مسائل نفت» و «مدیر و مجری تلویزیون» چه و چهی دیگر را هم به استخدام خود درمیآورید!
برای اینکه به افکارعمومی ایرانیان ثابت کنند که:
«احمدینژاد فقط زشت نیست. فقط بیادب نیست. فقط دشمن آزادی مردم ایران نیست. بلکه از همه مهمتر؛ اقتصاد کشور را هم نابود کرده و دارد گداپروری میکند»!
آنها برایتان این کار را کردند.
و هرچند موفق نشدند در خرداد 88 او را به زمین بزنند و ساقط کنند؛ اما موفق شدند در خرداد 92، «کلید را بدهند دست اهلش»!
.
.
.
خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا!
«دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد» (سلطنتطلب بهظاهر سرنگونیخواه داستان ما!)؛ در این بازی تنها نبود. صدها و بلکه هزاران مورد مانند او بودند. از «گروهها و احزاب و جریانهای سیاسی متنوع ضدنظام جمهوری اسلامی» (سلطنتطلب و مشروطهخواه و جمهوریخواه و سکولار و لائیک و ملیگرا و چپ و راست و تودهای) بگیرید، تا برسید به «طرفداران سینهچاک نظام اسلامی» و «رانتخوران حکومتی 26 سال نخست» که شامل «شبکهای از خویشاوندان اشراف مذهبی»ست.
صدها و هزاراننفری که به یمن «درآمدهای هنگفت و حیرتآورشان» (که از کانال «برقراری و تداوم نابرابری و فساد و ربا در جمهوری اسلامی تامین میشود)؛ توانستند «صدها و هزاران مرجع اجتماعی» (از خواننده گرفته تا نویسنده، از روزنامهنگار گرفته تا مجری تلویزیون، از تحلیلگر و پژوهشگر چپهتراش سکولار لائیک گرفته تا اصطلاحاً بچهحزبالهی) را به استخدام خود درآورند تا حیثیت و آبروی کسی را ببرند که:
اگر از اشتباهات و خطاهای ریز و درشتش (که مانند هر انسان و سیاستمداری واجد آن بود) بگذریم [حتا اگر مانند من نتوانید از «اشتباه بزرگش در پاینفشردن بر انتخابات آزاد در خرداد 92» بگذرید]؛ در یک جمله «عاشقترین به کشور، و خیرخواهترین به مردم کشورش، در بین اسلامگرایان حاکم در 35 سال گذشته بود».
.
.
.
خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا!
این تازه فقط یکی از حکایتهای مربوط به «یکی از هزاران مورد» از موارد «ورود پول تمیز به ایران» و کسب درآمد از «حاشیهی اقتصاد سرتاپافاسد دولتی» و «اقتصاد مبتنی بر ربا» بود.
حکایتِ «هزاران مورد» از «ورود پول کثیف به ایران» و «سیستم پولشوئی توسط قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری اسماً اسلامی»؛ حکایتِ بهمراتب دردناکتری ست.
چون «پول تمیز»، دستکم «آلوده» نیست تا نیاز به «شستهشدن» داشته باشد. اما «پول کثیف» باید شسته شود. و آنگاه که «پول کثیف» در جایی شسته شود؛ «تمام آلودگی و کثافتش» را برجای مینهد و «تمیزشده» خارج میشود!
اینهمه «فساد و تباهی و بیاخلاقی و بیدینی و بزهکاری» که میبینید؛ نتیجهی «برجایماندنِ آلودگیها»ی پولهای عظیمیست که «کثیف وارد شده، اما تمیز خارج شده است»!
.
.
خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا!
آهای «احمدینژادیهای سکولار و عدالتطلب»!
تعجب میکنم از سعی و تلاشهای بیهودهتان برای اثبات اینکه : [دید هیچ چیزی تغییر نکرد دموکراسیخواهان محترم!... بلکه حتا وضع بدتر هم شد؟!... فیسبووک که رفع فیلتر نشد هیچ، ویچث هم فیلتر شد؟!.. کجائید ملیگرایان محترم عاشق خلیج همیشگی فارس که ابوموسی را هم به حراج گذاشتند؟... دید فلان؟!... دیدید بهمدان؟!...»!
خودتان را خسته نکنید!
تقریباً همه؛ به «حقیقت» واقفند!
اما اینروزها، «پافشاری بر حقیقت»، نهتنها «صرف» نمیکند؛ بلکه «ضررهای هنگفت» هم بهدنبال دارد!
در وضع و حالی بهسر میبریم که:
امروز «سلطنتطلب و مجاهد خلق و مجاهد انقلاب و چریکفدائی و تودهای و نهضتی و عزّتی و جبههی ملی و حزبالهی دههی شصت و هفتاد و...» در یک نقطه به هم رسیدهاند!
تحت هیچ شرایطی نمیتوانید «اتحاد بر سر مبنای مشترک میان آنان» را خدشهدار کنید!
خودتان را بیش از این خسته نکنید!